قربان هر دو
در یکی از سفرهای رضا شاه به خوزستان ، بنا بود یکی از سربازها نمایشی (گویا در شنا)انجام دهد.به او گفتند: پس از اتمام کار ، شاه از تو سئوال می کند چه نام داری؟اسمت را بگو بعد می پرسد چند سال داری ؟ در حال دادن سلام نظامی ، و کوبیدن پای راست به چپ بگو: قربان بیست سال. بعد می پرسد، چه مدت است خدمت می کنی، بگو : قربان ، شش ماه . بعد می گوید: ایران را بیشتر دوست داری یا مرا ، بگو: قربان هردو،سرباز بیچاره کمی ساده و هالو بود. پس از انجام نمایش و گفتن نام خودش با ترس و لرز ، دستپاچه شد و حواسش را از دست داد. شاه دو سئوال بعد را پیش و پس گفت، پرسید چه مدتست خدمت می کنی؟ سرباز که چند روز در دادن جوابها تمرین نموده بود و فکر می کرد سئوال اول مربوط به سن اوست، سلام نظامی گر می داده دوپارا بهم چسبانید و گفت: قربان بیست سال، بعد پرسید چند سال داری؟ گفت قربان شش ماه ، شاه دید دری وری می گوید. با تعجب گفت: پدر سوخته چی میگی من خرم یا تو؟ سرباز گفت قربان ، هردو.